بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !
عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود :
انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یکشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شکست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می کند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.
فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ...
بی تفاوت نسبت به زمان و مکان، طبق عادت هر ساله، وارد مسجد شد و گوشه ای نشست.
با خود فکر کرد که شب قدر امسال هم، مانند شب قدر سال های قبل. هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. این دل سنگی، سنگ تر خواهد شد.
مداح گفت :« امشب، شب مقدر شدن تقدیر است. از دست ندهید. به چشم هایتان التماس کنید تا ببارد. اگر اشکتان جاری شد، مطمئن باشید دعوت شده اید.»
دلش لرزید. به چشم هایش فشار آورد. اما خبری نشد. دلش به حال خودش سوخت.
آرام گفت:« خدایا اشکم هایم جاری نمی شود. لایق نمی دانی مرا. می شود من هم دعوت شوم.»
انگاری در وجودش چیزی فرو ریخت. گریه امانش را برید
یکی از حقوقی که به گردن ماست و جزء حق الناس محسوب میشود حق همسایگی است.
درروایتی از پیامبر اکرم صلوات الله علیه . اله و سلم چنین آمده :
همسایگان بر سه دسته اند :
- همسایه ای که یک حق دارد
- همسایه ای که دو حق دارد
- همسایه ای که سه حق دارد.
همسایه ای که سه حق دارد همسایه مسلمانی است که فامیل هم باشد، او یک حق همسایگی دارد، یک حق مسلمانی و یک حق خویشاوندی
همسایه ای که دو حق دارد همسایه ای است که فقط مسلمان باشد، او یک حق همسایگی دارد یک حق مسلمانی
همسایه ای که یک حق دارد همسایه مشرک است.
پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه و اله و سلم در حدیثی بسیار زیبا حقوق همسایگی را چنین بیان میفرمایند:
اگر یاری خواست یاریش کنی، و اکر طلب قرض کرد قرضش دهی،و اگر تو را طلبید در پیش او حاضر شوی
و اگر مریض شد عیادتش کنی،و اگر مرد جنازه اش را تشییع کنی، و اگر خیری به او رسید تبریکش گوئی
و اگر مصیبتی به او رسید تسلیتش دهی، و بدون اجازه او ساختمان خانه ات را از او بلندتر نکنی که راه باد را بر او ببندی!
و هنگامی که میوه ای خریدی آن را به او هدیه کن،و اگر هدیه نکردی در پنهانی برایش ببر، و انرا بوسیله فرزندت نفرست
که فرزند او را ناراحت کند، و بوسیله بوی غذایت او را اذیت نکن مگر اینکه از آن غذا مقداری برایش ببری!
ما بعنوان مسلمان چقدر به این فرمایشات و نکات دقیق اخلاقی عمل میکنیم ؟!
.
خوشحال و بانشاط وارد اتاق شد، گفت: همه را بخشیدم و حلال کردم.
پرسیدم: موضوع چیست؟
اشارهاى به کتاب کوچکى که در دستش بود کرد و گفت: از چند نفر که به من جفا کرده بودند و حرفهایى دربارهام زده بودند، خیلى ناراحت بودم و به هیچوجه تصمیم به گذشت از آنان را نداشتم تا اینکه امروز دعاى امام سجاد(علیهالسلام) را خواندم و شروع کرد به خواندن دعاى 39 صحیفه سجادیه:
«اللّهُمّ وَ أَیّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنّی مَا حَظَرْتَ عَلَیْهِ ...
خدایا و هر آن بنده که به حقى از حقوق و حدّى از حدود من که توأش از آن نهى فرمودهاى تجاوز کرده باشد و پرده حرمتى از حرمات مرا که توأش از هتک آن منع کردهاى دریده باشد و حقى را از من با خود به گور برده باشد، یا در حال حیات بر ذمهاش مانده باشد، پس او را در ظلمى که به من روا داشته است بیامرز، و در حقى که از من برده است، عفو کن، و درباره آنچه با من کرده است سرزنش مفرماى، و به سبب آزردن من رسوا مساز ... و در برابر عفو ایشان مرا به رحمت خود پاداش ده، تا هریک از ما به سبب فضل تو نیکبخت گردد، و هر کدام از ما در پرتو احسان تو نجات یابد. ...»
همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن
شب جمعه ها نخفتن بخدای راز گفتن
زوجود بی نیازش، طلب نیاز کردن
به مساجد ومعابد همه اعتکاف جستن
ز مناهی و ملاهی همه احتراز کردن
زمدینه تا به کعبه، سرو پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن
بخدا که هیچ یک را ثمر آنقدر نباشد
که بروی نا امیدی در بسته باز کردن
شیخ بهایی