اهداف فردی، سازمانی و اجتماعی
الف : اهداف فردی
چکیده: فرد دارای خواسته ها و تمایلاتی است که برای دستیابی به آن تلاش می کند. این خواسته ها را می توان در یک طیف پیوستار از انسان اقتصادی و مادی تا انسان اجتماعی و کمال جو ترسیم کرد. دنبال کردن این نیازها و رویارویی با آن به وراثت، محیط و شاکله شخصیت فرد بستگی دارد. از طرف دیگر، انسان موجودی اجتماعی است و برای رفع نیازهای اجتماعی با شکل دهی و ایجاد سازمان جدید و عضویت در آن و یا با پیوستن به سازمان موجود و مشارکت خود، رضایتمندی و خشنودی را به دست می آورد.
بنابراین، سازمانها زمانی می توانند در جهت اهداف اجتماعی گامهای موثری بردارند که از اهداف فردی و سازمانی متعالی برخوردار باشند. در این مقاله سعی شده است که نقش هریک از سه هدف پیش گفته به اجمال تشریح گردد. ادامه مطلب...
1) آدمهای ثروتمند معتقدند: من زندگی خویش را میسازم آدمهای فقیر معتقدند: زندگی من تصادفی پیش میرود.
2) آدمهای ثروتمند بر روی فرصتها تمرکز میکنند. آدمهای فقیر بر روی موانع تمرکز میکنند.
3) آدمهای ثروتمند، افراد موفق و ثروتمند را ستایش میکنند. آدمهای فقیر از آدمهای ثروتمند بیزار و متنفرند.
4) آدمهای ثروتمند با آدمهای مثبت و موفق معاشرت میکنند. آدمهای فقیر با آدمهای منفی و شکست خورده معاشرت میکنند.
5) آدمهای ثروتمند ترجیح میدهند تا بر اساس دستاوردها به آنها پول پرداخت شود. آدمهای فقیر ترجیح میدهند تا بر اساس زمان به آنها پول پرداخت شود.
6) ثروتمندان پول و سلامتی را با هم میخواهند. فقیران میپرسند که پول یا سلامتی را بخواهند.
7) آدمهای ثروتمند برخلاف ترسی که دارند دست به عمل میزنند. آدمهای فقیر به ترس اجازه میدهند که متوقفشان کند.
8) آدمهای ثروتمند همیشه در حال رشد کردن و یاد گرفتن هستند. آدمهای فقیر فکر میکنند که همه موارد را میدانند.
چیزایی که من یاد گرفتم ...
آموخته ام که سکوت تنها درسیه که ما نمی تونیم یادبگیریم .
آموخته ام که به خودم احترام بذارم . ادامه مطلب...
آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را
کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست !
پس
به "تدبیرش" اعتماد کن
به "حکمتش" دل بسپار
به او "توکل" کن
و به سمت او "قدمی بردار"
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...
دلم شکسته ، دلم را نمی خری آقا!؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا!؟
اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم
تو آبروی کسی را نمی بری آقا
چقدر خوبی و دل رحم و مهربان ، عاشق
و در دقایق عمرم شناوری آقا
همیشه از حرمت بوی مهر می آید
شبیه باغ پر از گل معطری آقا
تمام دفتر شعرم فدای چشمانت
که از تمام غزلهام بهتری آقا
ولی بدون تو این شعر ها چه دلتنگند
بدون نام تو اصلا چه دفتری آقا
در کشور چین، دو مرد روستایی می خواستند برای یافتن شغل به شهر بروند. یکی از آن ها می خواست به شانگهای برود و دیگری به پکن. اما در سالن انتظار قطار، آنان برنامه خود را تغییر دادند زیرا مردم می گفتند که شانگهایی ها خیلی زرنگ هستند و حتی از غریبه هایی که از آنان آدرس می پرسند پول می گیرند اما پکنی ها ساده لوح هستند و اگر کسی را گرسنه ببینند نه تنها غذا، بلکه پوشاک به او می دهند. ادامه مطلب...
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! ادامه مطلب...
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه درآورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
می گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. ادامه مطلب...
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از
یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.