مدیریت زمان
توسعه مهارتهای مدیریت زمان یک مسافرت طولانی است.
این مسافرت ممکن است با این راهنما آغاز شود، اما به تمرین و ممارست بسیار و راهنماییهایی که در طول راه وجود دارند، نیاز دارد.
یکی از اهداف این است تا به خودتان کمک کنید تا از نحوه استفادهتان از زمان آگاه شوید و در نهایت هوشیارانه از زمانتان استفاده کنید.
قبل از هر چیز، تمرین مدیریت زمان ما را انجام دهید.
استراتژیهای استفاده از زمان
ضوابط و معیارهایی برای برنامهریزی خود در نظر بگیرید که نیازهای درسی و غیردرسی شما را پوشش دهد.
اصول کمکی موثر در برنامهریزی:
100خصوصیت آدمهای موفق
( تمامی موفقان جهان ؛ بنوعی در رفتار با هم مشترک هستند )
« شما گاهی فکر میکنید که ؛ مثلا : اخلاق این شخص چقدر شبیه خودم و یا فلان شخص است »
لطفا سر فرصت کافی و با دقت ؛ نکا ت ذیل را بخوانید و در مقایسه با خودتان ؛ به هر موضوع یک ? یا امتیاز دهید :
« یکصد خصوصیات رفتاری در بین افراد موفق »
1- بخداوند ایمان دارند و معتقدند که ایمان مبنای همه اعجازهاست و پادزهر شکست و در همه حال شاکر خداوند هستند .
2- دارای اهداف مشخص هستند .
3- همیشه در پی فرصت های مناسب هستند .
4- دارای روحیه مداومت و پشتکار هستند .
5- در اثر بروز مشکلات متوقف نمیشوند .
6- با متخصص مشورت مینمایند .
7- تسلیم مشکلات نمیشوند و سخت کوش هستند .
8- در مقابل جواب نه ، تسلیم نمی شوند .
9- از غیر ممکن حرف نمی زنند .
10- می دانند که چه می خواهند.
11- حاکم بر سرنوشت خود هستند .
12- محدودیت های ذهنشان را ؛ معیار سنجش نمیدانند .
13- دارای اشتیاق سوزان جهت رسیدن به هدف هستند .
14- در پی رسیدن به هدف خود ؛ راه بازگشتی را قرار نمیدهند ؛ شاید راه را عوض کنند ولی هدف را هرگز .
15- به رویا های خود جامه عمل میپوشانند ؛ و اجازه بی احترامی را نمیدهند .
16- به گفته های بیجای ؛ این و آن آنچنان توجه نمیکنند .
17- در لحظات بحرانی ؛ بدنبال نقطه عطف موفقیت هستند .
18- ذهنشان در شرایط باور است .
19- خوب گوش میدهند و راهکارهای مناسب را پیدا میکنند.
20- عقیده دارند که « هرگز » زمان طولانی است .
21- معتقد هستند که با ایمان به خود ؛ هرشخصی از ذلت به قدرت میرسد .
22- عوامل ناخوشایند را از ذهن خود دور نگهمیدارند .
23- از نیروی دیگران نیز استفاده میکنند ؛ با شرایط منصفانه .
24- دیگران را تشویق میکنند و مورد احترام و عشق و محبت و تقدیر و یاری ؛ قرار میدهند .
25- از حسادت و خود خواهی به دور هستند .
26- از اظهار نظر خود ؛ ترسی ندارند .
27- عاشق رشد و اوج هستند .
28- پیروز میشوند چون باور دارند .
29- اشخاصی با احساس و هیجانی هستند که خوب خود را کنترل میکنند .
30- معتقد هستند در قبال هیچ ، نصیب هیچ است .
31- در ابتدای کار حساب میکنند که ؛ پاداش کار به تلاشش می ارزد ؟.
32- ریسک میکنند و منتظر برنامه قطعی و 100% نیستند و زیاد به استدلال اعتماد نمیکنند و معتقد هستند که ذهن نیمه هشیارشان ؛ نقشه را طراحی میکند .
33- ارباب خویشتن هستند و مسلط بر خود .
34- معتقدند که تمامی موفقان و قهرمانان جهان ؛ روزی شکست خورده بودند .
35- میدانند که جواب سوالات خود را ؛ از کجا تهیه کنند .
36- میتوانند یک گروه متخصص مورد نیاز را دور هم جمع کنند .
37- موفقیت را یک عادت میدانند .
38- با کسانی همکاری میکنند که با سختی ها کنار نمیایند .
39- ذهن خود را ماهیچه میدانند و مانند یک ورزشکار تمرین میکنند تا قوی تر شوند .
40- با اراده راههای محال را پیدا میکنند .
41- خواسته اشان را با تمام و جود به خود و دیگران و خداوند میگویند.
42- در مقابل انتقادها و سرزنش ها صبور هستند و هدفشان برایشان مهم است .
43- در برابر شکستها ی موقتی ؛ میگویند این راه اشتباه بود و راه دیگر را امتحان میکنند .
44- معتقد هستند که رهبر خوب ؛ قبلا پیرو خوبی بوده است .
45- شجاعتشان موقتی نیست و ادامه دار است .
46- خویشتن را براحتی کنترل میکنند .
47- احساس انصاف و عدالت در درون آنهاست .
48- در تصمیم گیری های خود ؛ قاطع هستند .
49- دارای برنامه قبلی و عملی هستند .
50- همیشه از دیگران فعال تر هستند .
51- دارای شخصیت خوشایند و محترم هستند .
52- نسبت به اطرافیان ؛ احساس همدلی و همدردی واقعی هستند .
53- بر تمام جزئیات امور خویش احاطه دارند .
54- حتی مسئولیت اشتباهات و نواقص همکاران و پیروان خود را می پذیرند و به گردن دیگری نمی اندازند و دنبال بهانه آوردن نیستند .
55- براحتی اصول همکاری را رعایت میکنند ؛ و رضایت همکاران و پیروان را بدست می آورند .
56- همیشه در پی آن هستند که به دیگران خدمت کنند .
57- از رقابت نمیترسند و از اینکه دیگری جایشان را بگیرند ؛ واهمه ای ندارند .
58- موفقیت و زحمات پیروان و همکاران را به پای خود نمی نویسند و موفقیت را بین گروه تقسیم میکنند .
59- بسیار وفادار و صمیمی هستند .
60- در دل همکاران و پیروان ؛ ترس و هراس نمی کارند .
61- به سمت و عنوان ؛ جهت ایجاد احترام ؛ معتقد نیستند .
62- به وضع ظاهری خود ؛ اهمیت می دهند .
63- ادب را همچون ؛ خدمات میدانند .
64- بهای پیشرفت و ترقی را می دهند .
65- خواسته های خویش را بدون خدشه وارد کردن به حقوق دیگران ؛ بر آورده میکنند .
66- تنبل نیستند و کار امروز را به فردا موکول نمی کنند .
67- در انتظار رسیدن زمان مناسب نیستند ؛ زمان مناسب را می سازند .
68- مشکلات آنها را خسته نمیکند ؛ آنها مشکلات را خسته میکنند .
69- در تصمیم گیری ها ؛ سرعت عمل دارند و در اجرای آن ؛ تجدید نظر نمیکنند .
70- به احتیاط بیش از حد ؛ اهمیت نمی دهند .
71- چشمانشان را باز نگهداشته و نمی ترسند .
72- برای آینده همیشه پس انداز میکنند .
73- توسط رفتار خوب بادیگران ؛ رابطه خوب میسازند و از این فرصت ؛ بموقع استفاده میکنند .
74- صادق هستند و از دروغ متنفر هستند .
75- همه نقاط ضعف و قدرت خود را میدانند و همیشه در پی اصلاح و تقویت آن هستند .
76- برای اهداف خود زمان تعیین میکنند .
77- فرق خود باوری و خوستائی را میدانند .
78- تعادل رفتاری خود را خوب حفظ میکنند .( ظاهرشان نشان نمیدهد که دارا هستند و یا ندار ) .
79- تفاوت حیا و نجابت را با کمروئی ؛ خوب میدانند .
80- اهل تکبر نیستند و میدانند که مثلا : فروشنده ای که متکبر باشد ؛ مشتری های خود را از دست میدهد ویا........ .
81- دیگران را بزرگ میکنند .
82- در برخورد اول اثر خوبی بر روی طرف مقابل میگذارد .
83- کسی با انها ؛ احساس ناراحتی نمی کند .
84- بخشنده هستند ؛ هم نسبت به خود و هم دیگران .
85- از افراد منفی دوری میکنند .
86- تا حدودی شوخ طبع هستند .
87- برای جدی بودن ؛ از اخم استفاده نمی کنند .
88- در مقابل ضعیف تر از خود مغرور نیستند و در مقابل بالا دست خود ذلیل نیستند و ادب را رعایت میکنند .
89- اکثرا ؛ افراد سختی کشیده هستند و در ناز و نعمت نبوده اند .
90- خوب بلدند که از خودشان دفاع و مراقبت کنند .
91- از تنهائی حوصله اشان سر نمیرود .
92- خنده رو هستند و قاطع .
93- به انچه میدانند ؛ جدا عمل میکنند .
94- در باره دیگران کمتر حرف میزنند و متقابلا در رابطه با طرحهای بزرگ سخن میگویند .
95- سعی میکنند که دانش و اطلاعات خود را به روز رسانند .
96- وعده و قول بیخود به کسی نمیدهند .
97- علاوه بر برداشت ؛ مدام در حال کاشت هستند .
98- در اموری که به شخص دیگری مربوط است ؛ بیخود تصمیم گیری نمیکنند .
99- در ندانسته هایش ؛ براحتی میگوید که نمیدانم و لازم بداند پس از آن تحقیق میکند .
100- بدنبال هدر نمودن وقت و وقت کشتن نیست و قدر زمان را خوب میداند .
اگر شما تمام این موارد را در خود ویا شخصی دیدید ؛ شما یا او؛ لایق رهبری هستید
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن
ویژگی مدیران بهره ور
1- فرهنگ سازمانی ؛ فرهنگ ملی و فرهنگ جهانی را به خوبی میشناسد و برای رسیدن به توسعه فرهنگی با دانایی عمل میکند .
2- به تمام زوایای کار و محیط پیرامون خود نگاه سیستمی و شبکهای دارد .
3- به نیازهای انسانی کارکنان توجه دارد و به ارزش های والای انسانی ارج مینهد .
4- کارکنان را به کاربرد طیفهای گوناگون دانش ( خرد ؛ معرفت )تشویق میکند .
5- به هم افزایی ( سینرژی ) در فکر و عمل ؛ اعتقاد قلبی دارد .
6- زمینههای اصلاح نگرشهامهارتهاو افزایش دانش خود و کارکنانش را فراهم میآورد
7- صلاحیتهای حرفهای و فنی دارد ( در خصوص حرفه خود ؛شانه به شانه آخرین فنون حرکت میکند )
8- در پی اصلاحات است و میداند اصلاحات را از کجا آغاز و در کجا متوقف کند .
9- مستمراً در پی شکوفایی استعدادهای خود و کارکنانش است .
10 برای روشن ماندن موتور سازمانش ؛ همواره خود انگیخته و پرانگیزه عمل میکند و کارکنان را انگیزه مند میسازد .
11-پیش قدم ؛ خود آغاز گر ؛ خود پیش برنده ؛ خود ناظر و خود ارزشیاب است و دیگران را نیز به این امر دعوت میکند .
12- رویارویی با مشکلات را دوست دارد و میخواهد قابلیتهای خود و کارکنانش را در این زمینهها بیازماید
13- هدف گرا ؛ فرایند گرا ؛ پیشرفت گرا و توفیق گراست .
14- چشم انداز مشارکتی دارد و افکارش را با کارکنان در میان میگذارد و از اندیشههای خوب آنان برای ارتقاء سازمان بهره میجوید .
15- موازنههای معقولی بین استعدادها و انتظارات ؛ قابلیتها ؛ امکانات و ....... برقرار میکند .
16- مدیریت اختلاف را به معنای واقعی میشناسد و برای مشاجرات از طریق مذاکره و تعامل عمل میکند .
17- کارها را به نحو اثر بخش واگذار میکند ( وظایف و مسئولیتها و اختیارات مناسب را به طور صحیحی ؛ منطقی و به روشنی تعریف میکند .
18- برای رفع ؛ تنگناها ؛ محدودیتها ؛ خلاءها و نارساییها ؛ بیوقفه میکوشد و فرصتها و تهدیدها را به خوبی میشناسد .
19- تدابیر پیشگرانه و تصحیح کننده را به خوبی تنظیم و اعمال میکند .
20- پیوسته بر پیشرفت کارطراحی؛ برنامه های عملیاتی ؛ بودجهها و هزینهها نظارت دارد و به هدایت مستمر ؛ نظارت مستمر وارزشیابی مستمر کلیه امور میپردازد .
21- نوآوری و خلاقیت را در تمام سطوح کارکنان تشخیص میدهد و زمینههای پرورش و گسترش این خلاقیتها را فراهم میآورد .
22- بحرانها را میشناسد و در اوقات بحرانی ؛ با شاخصها و پیچیدگیهای معلوم و نامعلوم ؛ با قاطعیت و مهارت برخورد میکند .
23- دربرنامهریزیهای راهبردی سازمان ؛ کارگروهی و بازخورد گرفتن از بدنه را یک اصل میداند .
24- به فن آوری ارتباطات ( ICT ) و توسعه معقول و متناسب آن در سازمان معتقد است .
مقیم لندن بود، تعریفمی کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایهرا می پردازد. راننده بقیه پول را که برمیگرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت:چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیستپنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر برخودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم وگفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و بهمقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرشرا بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایممرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوزکمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدیدخواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرطکردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فرداخدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودمدگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . منمشغول خودم بودم در حالی که داشتم تماماسلام را به بیست پنس می فروختم!!
چگونه میتوان با آمار دروغ گفت!؟ آمار هرگز دروغ نمی گوید ولی می توان در قالب زبان آمار دروغ گفت. البته به کسانی که آمار را به خوبی نمی شناسند. تغییر تعاریف، تغییر شاخص مناسب، ناقص بیان کردن واقعیات، انشای بیان نتایج و … همه و همه کارهایی است که برای دروغ گفتن با آمار از آنها استفاده می شود. با این روش ها حتی لازم نیست در داده های خام تغییری ایجاد شود.در ادامه چند مثال برای روشن شدن مطلب آورده شده است: 1_ دو مدرسه سال ها است که در مسابقات علمی با هم رقابت دارند. امسال نیز 300 دانشجوی مدرسهی “الف” با 100 دانشجوی مدرسهی “ب” رقابت کرده اند و در سطح شهرستان برای اعزام به مسابقات استانی، 3 نفر از مدرسهی “الف” و 2 نفر از مدرسهی “ب” و 5 نفر از سایر مدارس انتخاب شده اند. مدیر مدرسهی “الف” ابتدا با این آمار رو به رو شد که 1% از دانش آموزان این مدرسه قبول شده اند. در حالی که 2% از دانش آموزان مدرسهی “ب” در جمع قبول شدگان حضور دارند. او برای آنکه نتیجه ی کارش مطلوب تر به نظر برسد. جامعهی هدف را تغییر داد و عنوان نمود که در جمع قبول شدگان 30 درصد از مدرسهی “الف” و در مقابل ، 20 درصد از مدرسهی “ب” حضور دارند. به نظر شما کدام تحلیل درست است؟ 2_ دو کشور همسایه به دلیل کشمکش های سیاسی و … همواره می خواهند اعلام کنند که فساد در کشور همسایه شان بیشتر است. کشور “الف” 400 میلیون جمعیت و 4 میلیون معتاد دارد و کشور “ب” 100 میلیون جمعیت و 2 میلیون معتاد دارد. کشور “الف” اعلام می کند که در این کشور 1% و در کشور همسایه 2% معتاد وجود دارد. پس درصد معتادین در کشور همسایه دو برابر است. در مقابل کشور “ب” اعلام می کند که تعداد معتادین در همسایه اش دو برابر معتادین آن کشور است. ظاهراً هر دو درست می گویند. حق با کدامیک است؟ 3_ پلیس یک کشور دو سال پیش اعلام کرد که 10هزار مجرم را دستگیر کرده است. سال گذشته وقتی این رقم به 12 هزار رسید اعلام کرد: توان مقابله ی پلیس با اشرار 20% افزایش یافته است. امسال وقتی مشخص شد که 8 هزار نفر به دلیل ارتکاب به جرایم مختلف دستگیر شده اند ، پلیس این کشور اعلام کرد که میزان جرم و جنایت 33 در صد کاهش یافته است. 4_ یک تست روانشناسی به گونه ای است که عدد تخصیص یافته به حالت تعادل صفر است و هر چه فرد به محرک ها حساسیت زیاد از حد داشته باشد با اعداد مثبت و حساسیت کم با اعداد منفی نشان داده می شود. یافته های آزمایش از 12 نفر کارمند یک بانک به صورت 5 و 4 و 3- و 2 و 1 و 6- و 10 و 8 و 7- و 4- و 6- و 4- بوده است. مدیر اعلام می کند که کارمندانش به طور متوسط در حالت تعادل روانی قرار دارند زیرا میاگین این 12 مقدار ، صفر شده است. 5_ هر 5 سال یک بار در شهری سرشماری و آمارگیری صورت گرفته است. داده های زیر در 5 سرشماری که تاکنون انجام شده است ؛ به دست آمده است. سرشماری …. جمعیت … تعداد مدارس ….. تعداد جرایم 1……50000 …… 50 ……..500 2……65000 ……….65 …….. 650 3……..75000 ….. 75 ……. 750 4 …….. 87000 …… 87 …… 870 5 …….. 100000 …… 100 ……. 1000 انجمن شهر رابطه ی (تعداد مدارس)10=تعداد جرایم را بین دو متغیر می یابد و نتیجه می گیرد که هر مدرسه که ساخته می شود ؛ میزان جرم و جنایت 10 برابر می شود. پس بهتر است که مدرسه نسازیم. 6_ در یک کارگاه صنعتی 10 کارگر کار می کردند و هر کدام در ماه 500 دلار در ماه دریافت می نمودند. مدیر کارگاه با توسعه ی کارگاهش، تعداد کارگران را به 15 نفر افزایش داد. ولی حقوق هر کارگر را 20% کاهش داده و به 400 دلار رساند. مدیر این کارگاه در یک سخنرانی اعلام کرد که قبلا میزان پرداخت حقوق کارگران 5000 دلار و هم اکنون 6000 دلار است. یعنی نسبت به سابق 20% افزایش در حقوق کارگران مشاهده می شود. 7_ یک مرکز تحقیقاتی تعداد یافته ها و اکتشافات ثبت شده ی خود را در 7 سال گذشته به این شکل ثبت کرده است: سال……….. تعداد یافته های سال 1……..10 2…….8 3…..7 4…….7 5……4 6…..3 7…..1 روند نزولی این جدول ، مدیران این مرکز را به وحشت انداخت زیرا در این صورت نمی توانستند برای سال آینده بودجه ی کافی دریافت کنند و حتی ممکن بود موسسه تعطیل شود. آنها متغیر های جدول را کمی تغییر دادند. سال…. کل تعداد یافته ها 1 … 10 2 … 18 3…. 25 4….32 5…..36 6…..39 7….40 روند صعودی شد! مثال های فوق ساختار ساده ای دارند. اگر ساختار مساله کمی پیچیده تر شود سخت تر می توان دروغ را یافت!!!!!! آمار را جدی بگیریم و ساده انگارانه به آن ننگرید
گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول به بازی کردن بودند.
یکی از این دو ریل قابل استفاده بود ولی آن دیگری غیرقابل استفاده.
تنها یکی از بچه ها روی ریل خراب شروع به بازی کرد و پس از مدتی روی همان ریل غیرقابل استفاده خوابش برد.
3 بچه دیگر هم پس از کمی بازی روی ریل سالم، همان جا خوابشان برد.
قطار در حال آمدن بود و سوزنبان تنها می بایست تصمیم صحیحی بگیرد ...
سوزنبان می تواند مسیر قطار را تغییر داده و آن را به سمت ریل غیرقابل استفاده هدایت کند و از این طریق جان 3 فرزند را نجات دهد و نتها 1 کودک قربانی این تصمیم گردد و یا می تواند مسیر قطار را تغییر نداده و اجازه دهد که قطار به راه خود ادامه دهد.
سوال: اگر شما به جای سوزنبان بودید در این زمان کوتاه و حساس چه نوع تصمیمی می گرفتید؟
بیشتر مردم ممکن است منحرف کردن مسیر قطار را برای نجات 3 کودک انتخاب کنند و 1 کودک را قربانی ماجرا بدانند که البته از نظر اخلاقی و عاطفی شاید تصمیم صحیح به نظر برسد اما از دیدگاه مدیریتی چطور ... ؟
در این تصمیم، آن (1) کودک عاقل به خاطر دوستان نادان خود (3 کودک دیگر) که تصمیم گرفته بودند در آن مسیر اشتباه و خطرناک (ریل سالم) بازی کنند، قربانی می شود.
این نوع تصمیم گیری معضلی است که هر روز در اطراف ما، در اداره، در جامعه در سیاست و به خصوص در یک جامعه غیردموکراتیک اتفاق می افتد، دانایان قربانی نادانان قدرتمند و احمقان زورمند و تصمیم گیرنده می شوند.
کودکی که موافق با انتخاب بقیه افراد برای مسیر بازی نبود طرد شد و در آخر هم او قربانی این اتفاق گردید و هیچ کس برای او اشک نریخت.
کودکی که ریل از کار افتاده را برای بازی انتخاب کرده بود هرگز فکر نمی کرد که روزی مرگش اینگونه رقم بخورد.
اگرچه هر 4 کودک مکان نامناسبی را برای بازی انتخاب کرده بودند ولی آن کودک تنها قربانی تصمیم اشتباه آن 3 کودک دیگر که آگاهانه تصمیم به آن کار اشتباه گرفته بودند شد. اما با این تصمیم عجولانه نه تنها آن کودک بی گناه و عاقل جانش را از دست داد بلکه زندگی همه مسافران را نیز به خطر انداخت زیرا ریل از کار افتاده منجر به واژگون شدن قطار گردید و همه مسافران نیز قربانی این تصمیم شدند و نتیجه این تصمیم چیزی جز زنده ماندن 3 کودک احمق نبود.
مسافران قطار را می توان به عنوان تمامی کارمندان سازمان فرض کرد و گروه مدیران را همان کودکانی در نظر گرفت که می توانند سرنوشت سازمان (قطار) را تعیین کنند.
گاهی در نظر گرفتن منافع چند تن از مدیران که به اشتباه تصمیمی گرفته اند، منجر به از دست رفتن منافع کل سازمان خواهد شد و این همان قربانی کردن صدها نفر برای نجات این چند نفر است.
زندگی کاری همه مدیران پر است از تصمیم گیری های دشوار که با عدم اتخاذ تصمیمات صحیح به سبک مدیریتی، به پایان زندگی مدیریتی خود خواهید رسید.
"به یاد داشته باشید آنچه که درست است همیشه محبوب نیست... و آنچه که محبوب است همیشه حق نیست!"
انسان های بزرگ در باره عقاید سخن می گویند
انسان های متوسط در باره وقایع سخن می گویند
انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند
انسان های بزرگ درد دیگران را دارند
انسان های متوسط درد خودشان را دارند
انسان های کوچک بی دردند
انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند
انسان های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
انسان های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
انسان های کوچک به دنبال کسب سواد هستند
انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
انسان های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
انسان های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند
انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
انسان های کوچک مسئله ندارند
انسان های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
انسان های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
انسان های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند
1) کارکرد اثربخش سیستمهای اجتماعی از انجمن اولیا گرفته تا اداره ایالات متحد آمریکا به کیفیت رهبری آن متکی است
2) تجربه نشان داده است شوق و حرارت مدیر بیش از قابلیت او موثر بوده است
3) مدیران اثربخش فرصت میآفرینند و مدیران دنبالهرو در انتظار فرصت مینشینند
4) برای مدیر، موفقیت یک سفر است نه یک مقصد
5) مدیر باید مسائل کمی را به مافوق و مسائل بیشتری را به زیردستان ارجاع دهد
6) مدیر چون میخ وسط آسیاب باید ساکن و استوار و محکم باشد تا تشکیلات به درستی حول آن محور طی طریق کند
7) مدیریت یعنی کنترل عناصر مسئول و زیردست به طوری که تلاش های آنها در تحقق اهداف هماهنگ گردد
8) عطش قدرت خطرناکترین تجلی خودسری مدیر است
9) رهبری یک رفتار چند بعدی است
10) برای اطلاع از صداقت مدیر یک راه بیشتر وجود ندارد: از او سوال کنید، اگر آری گفت بدانید که کلاهبردار است
11) میتوان در ظرف دوسال یک کارخانه ذوب آهن ساخت، ولی برای تربیت یک مدیر برای این صنعت باید 20 سال وقت صرف کرد
12) مدیران اثربخش در زمان حال زندگی میکنند اما همیشه به فکر آینده هستند
13) پاشیدن تخم نفاق در میان زیردستان هنر نیست، زیرا هر مدیر تازه واردی قادر به انجام آن است
14) مشکلات مدیریت همیشه به مشکلات مردم تبدیل میشود
15) مدیریت اثر بخش مهمترین عامل توسعه در جوامع است
16) وظیفه مدیر اگر قضاوت، داوری و جداکردن افراد نالایق نباشد، پس چیست؟
17) مدیران باید به مهارتهای ادراکی، انسانی و فنی مجهز باشند
18) بهترین مدیران و فرمانروایان کسانی هستند که استعدادها و سلیقههای گوناگون را در زیر چتر مدیریت گردآورند و بدترین مدیران کسانی هستند که مجموعة همسو و هماهنگ را متفرق سازند.
19) مردم را با اعمالتان به راه راست دعوت کنید
20) مدیر سادهاندیش خشنود از خود، تنها به ریاست کردن میپردازد اما مدیر تازه گردان، دگرگونی را خوش میدارد و عادتها را ریشه کن میکند و از تازه گردانی برای ساختن آینده بهره میگیرد
21) مدیران موفق در حال زندگی میکنند ولی به آینده توجه دارند
22) هنر مدیر تبدیل مشکلات به فرصتهاست
23) موقعیت رهبر و مدیر همانند موضع و نقش نخ تسبیح است که دانهها را بهم پیوند میدهد وقتی رشته پاره شد دانهها پراکنده میشوند و بدون نتیجه خواهند ماند و هیچ گاه در کنار یکدیگر جمع نخواهند شد
24) "موفقترین مدیران کسانی هستند که تا وقتی ""قدیمی"" خوب است از آن استفاده میکنند و به محض این که ""جدید"" بهتر شد آنرا در اختیار میگیرند"
25) یک مدیر موفق مدیریست که دنیایی را در کنار خود، بهمراه خود و با دیدگاههایی متفاوت با خود طراحی کند
26) مدیریت در یک سیستم کار میکند، رهبری بر روی آن
27) موفقترین مدیران دارای نبوغ خاصی هستند که میتوانند چکیده و جان کلام را از میان انبوهی از اطلاعات دریابند و آنرا به سرعت به دیگران منتقل سازند
28) وقتی مدیران قبل از کارکنان سر کارشان حاضر شوند و بعد از آنها محل کارشان را ترک کنند رهبریشان مورد قبول واقع میشود
29) تنها تفاوت میان یک مدیر خوب و یک مدیر نه چندان خوب در این است که اولی در 30 ثانیه تصمیم میگیرد و دومی در همان تصمیمگیری به 30 روز وقت نیاز دارد
30) تنها یک شیوة موثر در رهبری سازمان وجود ندارد
31) کامپیوتر نمیتواند از یک مدیر بد یک مدیر خوب بسازد بلکه عملکرد مدیر خوب را بهتر و سرعت کار او را بیشتر و عملکرد یک مدیر بد را بدتر و سرعت کار او را کندتر مینماید
32) مدیر باید توجه خود را بر افراد متمرکز کند نه بر تجهیزات
33) قدرت، مقام و ریاست بر دیگران تنها وسیله آزمایش است؛ هرگز آنرا نشانه بزرگی و عظمت خود نشمارید
34) عضو حیات بخش هر سازمان مدیریت آن سازمان است
35) شخصی مدیر را اینگونه تفسیر میکند: مدیر کسی است که با مراجعان ملاقات میکند تا بقیه کارکنان به کارشان برسند
36) مدیریت نوعی هنر است و هنر یعنی خلاقیت و خلاقیت اساس پیشرفت است
37) سرپرستی خوب، هنر واداشتن افراد متوسط به انجام کار عالی است
38) همیشه با زیردستان خود با مهربانی و عطوفت رفتار کنید، زیرا قلب رئوف و مهربان بزرگترین سرمایه است
39) نوع مسائلی که مدیران برای حل کردن انتخاب میکنند تحت تأثیر ارزشهای مدیریت است
40) رمز موفقیت مدیر در شکار فرصتهاست
41) مدیریت قدرت توانایی نفوذ در رفتار دیگران است
42) مدیران اغلب کارکنان را بیشتر مسئول و خاطی میدانند زیرا در غیر این صورت کیفیت و نحوه مدیریت آنها زیر سوال می رود
43) توجه مدیر به حل مساله، تنها بازگشت به وضعیت عادی و موجود است
44) مدیران اسیر دو تغییر هستند: زمان و هزینه
45) مدیر موفق در سازمان غیررسمی نیز رهبری را بر عهده دارد
46) لشگر گوسفندانی را که یک شیر هدایت میکند میتواند بر لشگر شیرانی که یک گوسفند هدایت میکند پیروز شود
47) مدیران باید علاوه بر مهارت و آگاهی در زمینههای فنی ، انسانی و اداره امور سازمانی در زمینه مسائل اجتماعی و خط مشیهای عمومی نیز به دانش و تجربه مجهز باشند
48) مدیر موفق باید یک تشخیص دهنده خوب باشد
49) تمام منابع (انسانی و غیرانسانی) در یک سازمان به مدیریت مناسب نیازمند است
50) مهمترین زمینه فعالیت انسانی مدیریت است
پنج داستان کوتاه
او تمام روز را صرف نجات افرادی کرد که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ، غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانهای مردم را یکی یکی به رودخانه میانداخت...!
معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم... این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی !
سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!!
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد :
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست...
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.!
گفت : چهار اصل
1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم
4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم