گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول به بازی کردن بودند.
یکی از این دو ریل قابل استفاده بود ولی آن دیگری غیرقابل استفاده.
تنها یکی از بچه ها روی ریل خراب شروع به بازی کرد و پس از مدتی روی همان ریل غیرقابل استفاده خوابش برد.
3 بچه دیگر هم پس از کمی بازی روی ریل سالم، همان جا خوابشان برد.
قطار در حال آمدن بود و سوزنبان تنها می بایست تصمیم صحیحی بگیرد ...
سوزنبان می تواند مسیر قطار را تغییر داده و آن را به سمت ریل غیرقابل استفاده هدایت کند و از این طریق جان 3 فرزند را نجات دهد و نتها 1 کودک قربانی این تصمیم گردد و یا می تواند مسیر قطار را تغییر نداده و اجازه دهد که قطار به راه خود ادامه دهد.
سوال: اگر شما به جای سوزنبان بودید در این زمان کوتاه و حساس چه نوع تصمیمی می گرفتید؟
بیشتر مردم ممکن است منحرف کردن مسیر قطار را برای نجات 3 کودک انتخاب کنند و 1 کودک را قربانی ماجرا بدانند که البته از نظر اخلاقی و عاطفی شاید تصمیم صحیح به نظر برسد اما از دیدگاه مدیریتی چطور ... ؟
در این تصمیم، آن (1) کودک عاقل به خاطر دوستان نادان خود (3 کودک دیگر) که تصمیم گرفته بودند در آن مسیر اشتباه و خطرناک (ریل سالم) بازی کنند، قربانی می شود.
این نوع تصمیم گیری معضلی است که هر روز در اطراف ما، در اداره، در جامعه در سیاست و به خصوص در یک جامعه غیردموکراتیک اتفاق می افتد، دانایان قربانی نادانان قدرتمند و احمقان زورمند و تصمیم گیرنده می شوند.
کودکی که موافق با انتخاب بقیه افراد برای مسیر بازی نبود طرد شد و در آخر هم او قربانی این اتفاق گردید و هیچ کس برای او اشک نریخت.
کودکی که ریل از کار افتاده را برای بازی انتخاب کرده بود هرگز فکر نمی کرد که روزی مرگش اینگونه رقم بخورد.
اگرچه هر 4 کودک مکان نامناسبی را برای بازی انتخاب کرده بودند ولی آن کودک تنها قربانی تصمیم اشتباه آن 3 کودک دیگر که آگاهانه تصمیم به آن کار اشتباه گرفته بودند شد. اما با این تصمیم عجولانه نه تنها آن کودک بی گناه و عاقل جانش را از دست داد بلکه زندگی همه مسافران را نیز به خطر انداخت زیرا ریل از کار افتاده منجر به واژگون شدن قطار گردید و همه مسافران نیز قربانی این تصمیم شدند و نتیجه این تصمیم چیزی جز زنده ماندن 3 کودک احمق نبود.
مسافران قطار را می توان به عنوان تمامی کارمندان سازمان فرض کرد و گروه مدیران را همان کودکانی در نظر گرفت که می توانند سرنوشت سازمان (قطار) را تعیین کنند.
گاهی در نظر گرفتن منافع چند تن از مدیران که به اشتباه تصمیمی گرفته اند، منجر به از دست رفتن منافع کل سازمان خواهد شد و این همان قربانی کردن صدها نفر برای نجات این چند نفر است.
زندگی کاری همه مدیران پر است از تصمیم گیری های دشوار که با عدم اتخاذ تصمیمات صحیح به سبک مدیریتی، به پایان زندگی مدیریتی خود خواهید رسید.
"به یاد داشته باشید آنچه که درست است همیشه محبوب نیست... و آنچه که محبوب است همیشه حق نیست!"
انسان های بزرگ در باره عقاید سخن می گویند
انسان های متوسط در باره وقایع سخن می گویند
انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند
انسان های بزرگ درد دیگران را دارند
انسان های متوسط درد خودشان را دارند
انسان های کوچک بی دردند
انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند
انسان های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
انسان های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
انسان های کوچک به دنبال کسب سواد هستند
انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
انسان های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
انسان های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند
انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
انسان های کوچک مسئله ندارند
انسان های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
انسان های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
انسان های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند
1) کارکرد اثربخش سیستمهای اجتماعی از انجمن اولیا گرفته تا اداره ایالات متحد آمریکا به کیفیت رهبری آن متکی است
2) تجربه نشان داده است شوق و حرارت مدیر بیش از قابلیت او موثر بوده است
3) مدیران اثربخش فرصت میآفرینند و مدیران دنبالهرو در انتظار فرصت مینشینند
4) برای مدیر، موفقیت یک سفر است نه یک مقصد
5) مدیر باید مسائل کمی را به مافوق و مسائل بیشتری را به زیردستان ارجاع دهد
6) مدیر چون میخ وسط آسیاب باید ساکن و استوار و محکم باشد تا تشکیلات به درستی حول آن محور طی طریق کند
7) مدیریت یعنی کنترل عناصر مسئول و زیردست به طوری که تلاش های آنها در تحقق اهداف هماهنگ گردد
8) عطش قدرت خطرناکترین تجلی خودسری مدیر است
9) رهبری یک رفتار چند بعدی است
10) برای اطلاع از صداقت مدیر یک راه بیشتر وجود ندارد: از او سوال کنید، اگر آری گفت بدانید که کلاهبردار است
11) میتوان در ظرف دوسال یک کارخانه ذوب آهن ساخت، ولی برای تربیت یک مدیر برای این صنعت باید 20 سال وقت صرف کرد
12) مدیران اثربخش در زمان حال زندگی میکنند اما همیشه به فکر آینده هستند
13) پاشیدن تخم نفاق در میان زیردستان هنر نیست، زیرا هر مدیر تازه واردی قادر به انجام آن است
14) مشکلات مدیریت همیشه به مشکلات مردم تبدیل میشود
15) مدیریت اثر بخش مهمترین عامل توسعه در جوامع است
16) وظیفه مدیر اگر قضاوت، داوری و جداکردن افراد نالایق نباشد، پس چیست؟
17) مدیران باید به مهارتهای ادراکی، انسانی و فنی مجهز باشند
18) بهترین مدیران و فرمانروایان کسانی هستند که استعدادها و سلیقههای گوناگون را در زیر چتر مدیریت گردآورند و بدترین مدیران کسانی هستند که مجموعة همسو و هماهنگ را متفرق سازند.
19) مردم را با اعمالتان به راه راست دعوت کنید
20) مدیر سادهاندیش خشنود از خود، تنها به ریاست کردن میپردازد اما مدیر تازه گردان، دگرگونی را خوش میدارد و عادتها را ریشه کن میکند و از تازه گردانی برای ساختن آینده بهره میگیرد
21) مدیران موفق در حال زندگی میکنند ولی به آینده توجه دارند
22) هنر مدیر تبدیل مشکلات به فرصتهاست
23) موقعیت رهبر و مدیر همانند موضع و نقش نخ تسبیح است که دانهها را بهم پیوند میدهد وقتی رشته پاره شد دانهها پراکنده میشوند و بدون نتیجه خواهند ماند و هیچ گاه در کنار یکدیگر جمع نخواهند شد
24) "موفقترین مدیران کسانی هستند که تا وقتی ""قدیمی"" خوب است از آن استفاده میکنند و به محض این که ""جدید"" بهتر شد آنرا در اختیار میگیرند"
25) یک مدیر موفق مدیریست که دنیایی را در کنار خود، بهمراه خود و با دیدگاههایی متفاوت با خود طراحی کند
26) مدیریت در یک سیستم کار میکند، رهبری بر روی آن
27) موفقترین مدیران دارای نبوغ خاصی هستند که میتوانند چکیده و جان کلام را از میان انبوهی از اطلاعات دریابند و آنرا به سرعت به دیگران منتقل سازند
28) وقتی مدیران قبل از کارکنان سر کارشان حاضر شوند و بعد از آنها محل کارشان را ترک کنند رهبریشان مورد قبول واقع میشود
29) تنها تفاوت میان یک مدیر خوب و یک مدیر نه چندان خوب در این است که اولی در 30 ثانیه تصمیم میگیرد و دومی در همان تصمیمگیری به 30 روز وقت نیاز دارد
30) تنها یک شیوة موثر در رهبری سازمان وجود ندارد
31) کامپیوتر نمیتواند از یک مدیر بد یک مدیر خوب بسازد بلکه عملکرد مدیر خوب را بهتر و سرعت کار او را بیشتر و عملکرد یک مدیر بد را بدتر و سرعت کار او را کندتر مینماید
32) مدیر باید توجه خود را بر افراد متمرکز کند نه بر تجهیزات
33) قدرت، مقام و ریاست بر دیگران تنها وسیله آزمایش است؛ هرگز آنرا نشانه بزرگی و عظمت خود نشمارید
34) عضو حیات بخش هر سازمان مدیریت آن سازمان است
35) شخصی مدیر را اینگونه تفسیر میکند: مدیر کسی است که با مراجعان ملاقات میکند تا بقیه کارکنان به کارشان برسند
36) مدیریت نوعی هنر است و هنر یعنی خلاقیت و خلاقیت اساس پیشرفت است
37) سرپرستی خوب، هنر واداشتن افراد متوسط به انجام کار عالی است
38) همیشه با زیردستان خود با مهربانی و عطوفت رفتار کنید، زیرا قلب رئوف و مهربان بزرگترین سرمایه است
39) نوع مسائلی که مدیران برای حل کردن انتخاب میکنند تحت تأثیر ارزشهای مدیریت است
40) رمز موفقیت مدیر در شکار فرصتهاست
41) مدیریت قدرت توانایی نفوذ در رفتار دیگران است
42) مدیران اغلب کارکنان را بیشتر مسئول و خاطی میدانند زیرا در غیر این صورت کیفیت و نحوه مدیریت آنها زیر سوال می رود
43) توجه مدیر به حل مساله، تنها بازگشت به وضعیت عادی و موجود است
44) مدیران اسیر دو تغییر هستند: زمان و هزینه
45) مدیر موفق در سازمان غیررسمی نیز رهبری را بر عهده دارد
46) لشگر گوسفندانی را که یک شیر هدایت میکند میتواند بر لشگر شیرانی که یک گوسفند هدایت میکند پیروز شود
47) مدیران باید علاوه بر مهارت و آگاهی در زمینههای فنی ، انسانی و اداره امور سازمانی در زمینه مسائل اجتماعی و خط مشیهای عمومی نیز به دانش و تجربه مجهز باشند
48) مدیر موفق باید یک تشخیص دهنده خوب باشد
49) تمام منابع (انسانی و غیرانسانی) در یک سازمان به مدیریت مناسب نیازمند است
50) مهمترین زمینه فعالیت انسانی مدیریت است
بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !
عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود :
انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یکشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شکست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می کند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.
فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ...