سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ آفریدگان نزد خداوند، غیبت کننده است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :21
کل بازدید :105931
تعداد کل یاداشته ها : 116
103/2/24
12:34 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
مصطفی قلی پور[871]
سرنوشت را می سازم

خبر مایه
پیوند دوستان
 
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار خورشید تابنده عشق شهر عشق برادرم ... جایت همیشه سبز ... پارمیدای عاشق جاده های مه آلود بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن گل باغ آشنایی بلوچستان آسمون آبی چهاربرج عکس فانتزی و متحرک دنیای عکس و اطلاعات آموزش رباتیک در کرج مقاله+آموزش+اخبار تازه ها تصویر سازی و طراحی کتاب کودک 09128546268 09128546268 ..:.:.سانازیا..:.:. یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ دلدارا عاطفانه برترین لحظه ها بصیرت مطهر مجاورِآقا تنهایی......!!!!!! جوکستان بی تربیتی همه چیز از همه جا از همه کس جهاد ادامه دارد... محمدمبین احسانی نیا عاشقانه *bad boy* زبان انگلیسی پرستاری 91 The best of the best صدای دل... عشق ترخون دریایی از غم سایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.ir گل یا پوچ2؟ تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل جیغ بنفش در ساعت 25 نت سرای الماس خانلق اس ام اس تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم گروه اینترنتی جرقه ایرانی I AM WHAT I AM من،منم.من مثل هیچکس نیستم داستان سرا Tarranome Ziba متین Note Heart زندگی چیه از نظر تو؟ غزلیات محسن نصیری(هامون) جوک بی تربیتی این جا همه چی در همه ܓ✿ دنـیــــای مـــــــن نوشته های دختر تنها و ساده و عاشق روزگار یاسی خانووووووووووم روستای باتمانقلیج عاشقی دیوانگیست دوستانه لوازم ارایشی و بهداشتی پارس بیوتی شاپ نقاشی های الیکا یحیایی ستاره خاموش خط خطی های یک دخترروانی... محبین ღஜღمطالب و عکس های جالب و زیبا و دیدنی دل نوشته های یک دیلامی منتظران مهدی(عج) yas m.n-koshk خنده بازار 2 مشق عشق ناز من و تو...ما خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا دلو بزن به دریا esoesmusic جوک بی ادبی ، جوک بی تربیتی مهدویت بهار عشق عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست دل شکسته دو دو(دایی) اری ღ♥ღ من و تو ღ♥ღ بازی کم حجم مجله اینترنتی آپدیت یوزر پسوورد نود32 آپدیت یوزرنیم پسوورد نود32 █ ▆ ▅ ▃ ▂یوزر پسورد nod 32 ▂ مقالات روان شناسی , یوزرنیم نود 32 عمو حسن اصول و نوازندگی ویولن مهندسی متالورژِی .....میلاد مرگ عشق..... مطالب عاشقانه شادی ، تفریح ، پیامک تینا بغض مانده در گلو دل نوشته خنده بازار حواست با منه؟ کفر نامه کارو جوکهای بی ادبی و اونجوری ... فقط حرف حساب عاشقی PAYARWEB دلــــــــگیــــــر تقدیم به عشقم Chamran University Accounting Association * خنده بازار * II pArMIiS II شعر های عاشقانه آفتاب انتظار پنجــــــره هایــ بستهـــ فقط خدا vagte raftan آزاد اندیشان احساس ابری جالب انگیزناک روژمان سروش دل پزشکان بدون مرز خیلی هم عالی آموزش تست زدن کنکور ..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::.. سکوت عاری از صداست. همیشه ابری آب زنید راه را ... تدریس تضمینی دروس حسابداری هنرستان و کارودانش جـــــوکیـ ـها همه چی اینجـــــا هــــمه چــــی درهـــــمه معماری نوین روستای کسرآصف قـَـــروقاطــــــــی سرگرمی و اوقات خوش
 بسم الله الرحمن الرحیم
 قصه ای از امیرالمومنین علیه السلام قصه ای زیبا و تاثیرگذار.
 سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند میخواهیم این مرد را که پدرمان را کشته قصاص کنی. امام علی (ع) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد، پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد.                    
امام علی علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا میکنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشه، و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه میشود. امیرالمومنین (ع) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را میکند؟ مرد به مردم نگاه کرد و گفت این مرد. امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای اباذر آیا این مرد را ضمانت میکنی؟ ابوذر عرض کرد: بله. امیرالمومنین فرمود: تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش میکنم یا امیرالمومنین. آن مرد رفت . و سپری شد روز اول و دوم و سوم ... و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود... اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد. و در حالیکه خیلی خسته بود، بین دستان امیرالمومنین قرار گرفت و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون زیر دستانت هستم تا بر من حد را جاری کنی. امام علی (ع) فرمودند:
 
چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟
 آن مرد گفت: ترسیدم که بگویند "وفای به عهد" از بین مردم رفت...
 
امیرالمونین از اباذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟
 ابوذر گفت: ترسیدم که بگویند "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم رفت...
 
اولاد مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از او گذشتیم... امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چرا؟
 گفتند: میترسیم که بگویند "بخشش و گذشت" از بین مردم رفت...
 
و اما من این پیام را برای شما فرستادم تا نگویند "دعوت به خیر" از میان مردم رفت...
                                                                                                                                             

                                                                            التــــــماس دعـــــا