سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در قرآن است خبر آنچه پیش از شما بود ، و خبر آنچه پس از شماست ، و حکم آنکه چگونه بایدتان زندگى نمود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :26
بازدید دیروز :37
کل بازدید :105566
تعداد کل یاداشته ها : 116
103/2/9
8:42 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
مصطفی قلی پور[871]
سرنوشت را می سازم

خبر مایه
پیوند دوستان
 
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار خورشید تابنده عشق شهر عشق برادرم ... جایت همیشه سبز ... پارمیدای عاشق جاده های مه آلود بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن گل باغ آشنایی بلوچستان آسمون آبی چهاربرج عکس فانتزی و متحرک دنیای عکس و اطلاعات آموزش رباتیک در کرج مقاله+آموزش+اخبار تازه ها تصویر سازی و طراحی کتاب کودک 09128546268 09128546268 ..:.:.سانازیا..:.:. یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ دلدارا عاطفانه برترین لحظه ها بصیرت مطهر مجاورِآقا تنهایی......!!!!!! جوکستان بی تربیتی همه چیز از همه جا از همه کس جهاد ادامه دارد... محمدمبین احسانی نیا عاشقانه *bad boy* زبان انگلیسی پرستاری 91 The best of the best صدای دل... عشق ترخون دریایی از غم سایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.ir گل یا پوچ2؟ تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل جیغ بنفش در ساعت 25 نت سرای الماس خانلق اس ام اس تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم گروه اینترنتی جرقه ایرانی I AM WHAT I AM من،منم.من مثل هیچکس نیستم داستان سرا Tarranome Ziba متین Note Heart زندگی چیه از نظر تو؟ غزلیات محسن نصیری(هامون) جوک بی تربیتی این جا همه چی در همه ܓ✿ دنـیــــای مـــــــن نوشته های دختر تنها و ساده و عاشق روزگار یاسی خانووووووووووم روستای باتمانقلیج عاشقی دیوانگیست دوستانه لوازم ارایشی و بهداشتی پارس بیوتی شاپ نقاشی های الیکا یحیایی ستاره خاموش خط خطی های یک دخترروانی... محبین ღஜღمطالب و عکس های جالب و زیبا و دیدنی دل نوشته های یک دیلامی منتظران مهدی(عج) yas m.n-koshk خنده بازار 2 مشق عشق ناز من و تو...ما خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا دلو بزن به دریا esoesmusic جوک بی ادبی ، جوک بی تربیتی مهدویت بهار عشق عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست دل شکسته دو دو(دایی) اری ღ♥ღ من و تو ღ♥ღ بازی کم حجم مجله اینترنتی آپدیت یوزر پسوورد نود32 آپدیت یوزرنیم پسوورد نود32 █ ▆ ▅ ▃ ▂یوزر پسورد nod 32 ▂ مقالات روان شناسی , یوزرنیم نود 32 عمو حسن اصول و نوازندگی ویولن مهندسی متالورژِی .....میلاد مرگ عشق..... مطالب عاشقانه شادی ، تفریح ، پیامک تینا بغض مانده در گلو دل نوشته خنده بازار حواست با منه؟ کفر نامه کارو جوکهای بی ادبی و اونجوری ... فقط حرف حساب عاشقی PAYARWEB دلــــــــگیــــــر تقدیم به عشقم Chamran University Accounting Association * خنده بازار * II pArMIiS II شعر های عاشقانه آفتاب انتظار پنجــــــره هایــ بستهـــ فقط خدا vagte raftan آزاد اندیشان احساس ابری جالب انگیزناک روژمان سروش دل پزشکان بدون مرز خیلی هم عالی آموزش تست زدن کنکور ..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::.. سکوت عاری از صداست. همیشه ابری آب زنید راه را ... تدریس تضمینی دروس حسابداری هنرستان و کارودانش جـــــوکیـ ـها همه چی اینجـــــا هــــمه چــــی درهـــــمه معماری نوین روستای کسرآصف قـَـــروقاطــــــــی سرگرمی و اوقات خوش

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید. او برروی یک صندلی دسته‌دارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.»
ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟»
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست!
او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه  اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه  بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.
آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد...
در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.



- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند...
1.    سنگ ... پس از رها کردن!
2.    حرف ... پس از گفتن!
3.    موقعیت... پس از پایان یافتن!
4.    و زمان ... پس از گذشتن!

براستی برای تغییر وتحول مطلوب چقدر تعلل وکاهلی کرده ایم؟؟؟